یادبودی برای مادر هنرمند

آغاز هفته است و اتاق تمرین رادیو نمایش حال و هوایی حزن انگیز دارد ، رادیو نمایشی ها برای او مراسم یادبود گرفته اند چرا كه عاشقانه دوستش داشتند نه فقط به عنوان همكار كه صدیقه كیانفر برایشان مادری بود تكرار نشدنی.

1399/03/11
|
10:25

حالا در نبود مادر مهربان رادیو نمایش، هركدام از فرزندان گوشه ای از این مراسم یادبود را اداره می كنند، آشا محرابی شیرینی را تقسیم می كند و می گوید : حلوا نیاوردم كه بهداشتی تر باشه و در جواب می شنود : كار خوبی كردی، مامان صدیق هم همیشه شیرینی می آورد ، آن طرف ایوب آقاخانی مقابل تابلو عكس ایستاده است و متفكرانه می گوید: چقدر زنده س این تصویر، انگار اصلا نرفته و بقیه هم تأیید می كنند.هنوز هیچ كس در اداره كل هنرهای نمایشی رادیو باور نكرده است كه صدیقه كیانفر رفته باشد.
حالا در دست هر كدام از بچه ها ظرفی است و تلاش دارند به بهترین شكل از میهمانان پذیرایی كنند چون مامان صدیقه همیشه میزبان خوبی برای فرزندان هنرمندش در رادیو نمایش بوده است .
این طرف بچه ها در گرفتن عكس یادگاری با تصویر مادر مهربانشان پیشدستی می كنند، گویی این عكس تنها دارایی با ارزشی است كه می تواند لحظه ای از اندوه نبودن او بكاهد اما دقیقتر كه نگاه كنی ، چشم های اشك آلود گواه این است كه هیچ چیز نمی تواند این فقدان عظیم را جبران كند.
ناگهان قطعات موسیقی از شوپن و برامس پخش می شود ، همه سكوت می كنند و دلنوشته ای با صدای رویا فلاحی فضای اتاق تمرین را پر می كند تا بغض های فروخورده را در گلوی حاضرین فریاد كند.
این دلنوشته شرح حال تمامی ما در اداره كل هنرهای نمایشی رادیو است:
«با غچه ما در فقدان صمیمی ترین سایه سارش نشسته،باغچه ما ناب ترین و خوشبوترین گلش را گم كرده، ای عزیز رفته، شما پر از مهر بودید ، پر از درك عاشقانه شادكردن ما، حتی با پیامكی به مناسبت تولدمان، تقویم های سال نوی شما با شعرهای حافظ و مولانا و فردوسی،چه خوش در كیف هایمان جا می گرفتند، چه زیبا بود تلاشتان برای آوردن لبخندی به لب ها و گرم شدن دل ها به گرمای وجودتان، چه خوش طمع بودن آب نبات قیچی های پر از هل و گلاب شما ، سوغات حضرت شاه عبدالعظیم ، چه مقدس بود متوقف شدن ضبط نمایش وقتی دیالوگی به قلبتان چنگ می زد و اشك از چشمانتان سرازیر می شد، و چه وسیع بود این قلب كه عشق و اندوه با هم در آن زندگی می كردند، شما منعم بودید با داشتن این صفات، اكنون در آغوش امن خداوندید اما باغچه بی شما بسیار دلتنگ است، تا ابد یاد مهربانتان با ما و الگوی ما باد.روح بلندتان غرق نور»
سكوتی عظیم در اتاق حكمفرما می شود اما مجید حمزه می كوشد با یادآوری خاطره ای دلنشین از اندوه دوستان بكاهد . حالا بچه ها از خاطرات خوبشان می گویند و از هم احوال می پرسند و اما روی میز اتاق تمرین متن نمایشنامه ای جدید دیده می شود كه قرار است لحظاتی بعد از مراسم یادبود، دورخوانی شود؛ آری ، زندگی با تمام فقدان اندوه بارش در اداره كل هنرهای نمایشی رادیو ادامه دارد اما فرزندان قدرشناس رادیو نمایش هرگز یاد و خاطره صدیقه كیانفر، مادر مهربانشان را از یاد نخواهند برد.

دسترسی سریع